از حد متجاوز بودن. (آنندراج) (غیاث) ، کنایه از غالب و افزون آمدن. (آنندراج) : چون ترقی میکند زلف مسلسل کاکل است چین ابرو چون سرافتد چین پیشانی شود. محسن تأثیر. ، ملتفت شدن. متذکر شدن. تنبیه شدن
از حد متجاوز بودن. (آنندراج) (غیاث) ، کنایه از غالب و افزون آمدن. (آنندراج) : چون ترقی میکند زلف مسلسل کاکل است چین ابرو چون سرافتد چین پیشانی شود. محسن تأثیر. ، ملتفت شدن. متذکر شدن. تنبیه شدن
تنگ افتادن کار، لازم تنگ گرفتن کار. (از آنندراج). سخت و پیچیده و مشکل گردیدن امری: رفتن یار سفرپیشۀ من تنگ افتاد با که گویم که میان من و دل جنگ افتاد؟ سیدحسن غزنوی. چاکهای سینه ام هر یک در بتخانه است از دل من کار بر اسلام تنگ افتاده است. سلیم (از آنندراج). ، از بسیار خوردن دچار تاسه و تقلا شدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، پیچیده شدن تسمه یا نوار یا طناب یا چیزی مانند آن به اسپ و جز آن. (یادداشت ایضاً)
تنگ افتادن ِ کار، لازم تنگ گرفتن کار. (از آنندراج). سخت و پیچیده و مشکل گردیدن امری: رفتن یار سفرپیشۀ من تنگ افتاد با که گویم که میان من و دل جنگ افتاد؟ سیدحسن غزنوی. چاکهای سینه ام هر یک در بتخانه است از دل من کار بر اسلام تنگ افتاده است. سلیم (از آنندراج). ، از بسیار خوردن دچار تاسه و تقلا شدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، پیچیده شدن تسمه یا نوار یا طناب یا چیزی مانند آن به اسپ و جز آن. (یادداشت ایضاً)
چپ بستن، مخالفت کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). اعتراض کردن. (ناظم الاطباء). مخالف یا دشمن بودن. (فرهنگ نظام). - چپ افتادن باکسی، کینه از وی بدل گرفتن. با او بد شدن. دشمن شدن با وی: از چشم هوس عیش و طرب افتاده است با راست روان زمانه چپ افتاده است. ظهوری (از آنندراج). ، مکاری ورزیدن. (آنندراج). حیله بکار بردن. (ناظم الاطباء) ، در طرف چپ افتادن چیزی. (فرهنگ نظام). برگشتن بطرف چپ: با حریفان همه درساخته غیر از با ما کشتی ما و تو افتاده همین تنها چپ. شفایی (از آنندراج). رجوع به چپ بستن شود
چپ بستن، مخالفت کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). اعتراض کردن. (ناظم الاطباء). مخالف یا دشمن بودن. (فرهنگ نظام). - چپ افتادن باکسی، کینه از وی بدل گرفتن. با او بد شدن. دشمن شدن با وی: از چشم هوس عیش و طرب افتاده است با راست روان زمانه چپ افتاده است. ظهوری (از آنندراج). ، مکاری ورزیدن. (آنندراج). حیله بکار بردن. (ناظم الاطباء) ، در طرف چپ افتادن چیزی. (فرهنگ نظام). برگشتن بطرف چپ: با حریفان همه درساخته غیر از با ما کشتی ما و تو افتاده همین تنها چپ. شفایی (از آنندراج). رجوع به چپ بستن شود
بشک شدن. به تردید و دودلی افتادن. شک کردن. رجوع به شک و بشک شدن شود، خراشیدن. (از برهان) (ناظم الاطباء). شکافتن. دریدن، جر خوردن، پهن کردن چیزی. (از برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). پهن کردن و فراخ کردن. (ناظم الاطباء) (رشیدی) ، برتاختن. (شرفنامۀ منیری) ، محاصره کردن با اسلحه و ساز جنگ و در برگرفتن، دربند شدن و مقید گشتن. (ناظم الاطباء)
بشک شدن. به تردید و دودلی افتادن. شک کردن. رجوع به شک و بشک شدن شود، خراشیدن. (از برهان) (ناظم الاطباء). شکافتن. دریدن، جر خوردن، پهن کردن چیزی. (از برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). پهن کردن و فراخ کردن. (ناظم الاطباء) (رشیدی) ، برتاختن. (شرفنامۀ منیری) ، محاصره کردن با اسلحه و ساز جنگ و در برگرفتن، دربند شدن و مقید گشتن. (ناظم الاطباء)
لک افتادن به انگور، آغاز رسیدن و رنگ گردانیدن انگور و جز آن. نقطۀ کوچک از میوه نرم و شیرین شدن. و رجوع به لک زدن شود، لک افتادن در چشم، لک آوردن آن. رجوع به لک آوردن شود
لک افتادن به انگور، آغاز رسیدن و رنگ گردانیدن انگور و جز آن. نقطۀ کوچک از میوه نرم و شیرین شدن. و رجوع به لک زدن شود، لک افتادن در چشم، لک آوردن آن. رجوع به لک آوردن شود